یهویی

ساخت وبلاگ

پشت چراغ قرمز منتظریم. نگاهم دنبال بقیه ماشین هاییه که عجله دارن بیان مث ما به چزاغ قرمز برسن و واستن تو صف اما حواسم بهش هست. مثل برق پشت سر هم حرف میزنم. اصنم بهش وقت نمیدم، میگم واستا بعد باز خودم حرف میزنم و از عدس پلوی دیشبی که بقول مامانم شبیه غذای سربازخونه شده بود میگم. بلند بلند مبخنده منم دارم میخندم. یهو زرت یه چیزی محکم میچسبه روصورتم... دیگه چشمم چراغ قرمزو آدما و ماشینارو نمی بینه،دیگه پشت سر هم حرف نمیزنم،فقط مات یه نقطه میشم و بلند میگم دیییییییووونه بعد دوتایی میزنم زیر خنده...


به به +

جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : یهویی به انگلیسی,یهویی عزیز دلم شدی,یهویی,یهویی عبدالمالکی,یهویی ها,یهویی از عبدالمالکی,یهویی رفتن,یهویی بارون میگیره شرشر,یهویی بیرون رفتن,یهویی بهزادپکس, نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 173 تاريخ : چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت: 19:27