جفت شش!

متن مرتبط با «یهویی از عبدالمالکی» در سایت جفت شش! نوشته شده است

اینجا غروبه نازنین...

  • استادمون یه جمله نوشت و گفت بقبشو کامل کنین... گفت بگین بدون چی نمیتونید زنده بمونید... دختره کناریم گفت تو زن قوی‌ای هستی واقعا بدون چی نمیتونی زنده بمونی؟ از گفتن قویش خندم گرفت! گفتم هیچی نیس بدون اون نشه زنده موند... بعد یهو رفتم تو فکر.. زل زدم ب غروب خورشید دم پنجره...  کلا قربونش برم خدا من هرکی و هرچی که دوس داشتم ازم گرفته یا دور کرده... یهو استادمون گفت خانم نون تو بگو اول... یاد تمام گریه های این مدت افتادم گفتم خواهرم...  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از جهان تنها تو را میخواهم اما تو...

  • این روزا برگشتم به مرداد و شهریور نودوهفت... کاشکی میشد حافظه مو مچاله کنم بندازم لباسشویی...                                 کاشکی میشد تموم اون سی کیلو بارم مامانم میشد با خودم میبردمش... ابن روزا خیلی به بچه داشتن فکر کردم فک کن بچه دار بشی بعد یا قهر یا ازت دور... دنیای خیلی بدیه از یه جایی به اینور دیگه هیچ جوره نشد دوسش داشته باشم... -دو. شهریور. صفردو بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از کجا پریدی وسط واقعا؟

  • توی کمدو ک تمیز کردم برگشتم بیام پایین یهو دیدم یه جعبه وسط جا مونده...‌ قلبم یهو تیر کشید ... وسایلش از خودش وفادارتر؟ کجای دلم بزارم این همه بی معرفتی رو؟ بعد بیایین بگین گریه بسه ... , ...ادامه مطلب

  • بعد از ده سال

  • گفتم فقط یه روبان ساده ببندید لطفا... آقاهه گفت مطمنین اونجوری بهتره؟ +دیروز وقتی سیما پ‌ام داد روزت مبارک مهربون یهو یادم اومد امسال بعد از ده سال اولین سالیه ک دیگه معلم نیستم بغض گلومو گرفت و باخودم گفتم بازم مرسی ب معرفت سیما... , ...ادامه مطلب

  • صدام غمگینه از بس گریه کردم...

  • میگن یه روایتی هست امام صادق گفته که هرکس انسانی رو بخاطر گناه و اشتباهش سرزنش کنه از دنیا نمیره تا روزی ک اون اشتباهو خودش مرتکب بشه... تمام این مدت هرشب ک سرمو گذاشتم رو بالش، هربار ک چشمام قبل خواب خیس شده، هربار که از گریه, سردردای وحشتناک اومده سراغم، کیلومترها زندگیمو دنده عقب رفتم و با خودم گفتم خدایا ینی کجای راه زندگیم دل کسیو شکستم الان سرم اومده؟! , ...ادامه مطلب

  • کی بهتر از تو ..

  • ماه هاست جواب بهتر,ین دوستمُ قاطی بقیه مسیجا ندادم... وقتی می بینیم یهو بی مقدمه اینجوری نوشته نمیشه بغض نکرد، نمیشه گریه نکرد، نمیشه به خدا شاکی نشد نگفت خدایا چرا من، میشه؟!, ...ادامه مطلب

  • صدام غمگینه از بس ...

  • میگه: "بسه کم گریه کن... ببین انگشتتو.. کور میشی بدبخت... پاشو.. پاشو جم کن اسمشو عکسشو خاطراتشو... عمرت رفت... قلبت رفت... دلت رفت... بسه دیگه پاشو بریز دور همه چیزشو... پاشو سفت واستا بزن دهنشون... پاشو محکم واستا بزار اسمش از روت برداشته شه... مث من نکن خودتو... بخدا اگه میخواستت ولت نمیکرد... بخدا اون اراده کنه هرکیو بخاد میگیرن براش..."  باحرف آخرش یهو میزنم زیر گریه...  "آخه تو که اصن اینجوری نبودی... اینقد مظلوم نباش... کم بریز تو خودت... یه خورده داد بزن... فحش بده...پاشو بازم اون دلقک بازیای مسخرت دربیار برام..."شروع میکنه بدتر از من ب گریه... میشینم جلوش میگم غلط کردم باشه آرزو هرچی تو بگی تو فقط گریه نکن..., ...ادامه مطلب

  • بعد از اینش ...

  • بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری ...                                                  پ.ن : نشسته بودم زیر نور ماه ک تا وسط اتاقم اومده بود و تاریکی اتاق رو روشن کرده بود. سرمو تکیه داده بودم به دیوار. هیچی از حال دلم یادم نیست جز حساب اشک هایی که تو سکوت لبام همینجوری از چشام میریخت... چیز دیگه نمیگم جز اینکه بدونی خیلی سخته شکــ و ترس بیفته تو دل آدم ولی باز سعی کنی دوباره دلتو به یه فرصت دیگه , ...ادامه مطلب

  • سکوتم از رضایت نیست...

  • دلم اهل شکایت نیست... +حس قمری ای رو دارم که یکی با تیرکمون دقیقا زده ب بالهاش.. نشسته لب پنجره بُغ کرده تو خودش منتظر هی بالهای بقیه رو نگاه میکنه ببینه آخرش چی میشه... , ...ادامه مطلب

  • بیا یادم بده پروازو با دستات...

  •                   بیا بی تو من از این زندگی سیرم ... متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی, ...ادامه مطلب

  • چرا باید دلخوشیای آدمارو ازشون بدزدیم؟!

  • " فکر کردی فقط با توس؟ فکر کردی خیلی خاطرخواته؟ فک کردی خیلی ب پاته؟ اصن فکر کردی میگیردت؟" واقعن نمیفهمم چرا بعضیا تا خرخره دست میکنن تو زندگی کس دیگه..!؟ آخه مثلا چند ساعت اشک و ناله اون آدم چه دردی از دل عقده ای اینا درمون میکنه!؟ , ...ادامه مطلب

  • دنیا پر شده از عوضی ها ...

  • هربار میرم سراغ پایان نامم به تعداد فحش هایی که به خودم برای نرفتنم و مدیر گروه الاغمون میدم اضافه میشه! بدبخت اون دانشجوهایی که گیر این احمق افتادن! نهایتا" هم فرقی بین پایان نامه ای ک من یکسال ونیم عمرمو گذاشتم نوشتم با کسی که داده براش نوشتن نیس! + جدول بالا نمونه ای از جدولیه که تو تز من بود و من از گوگل برداشتم. مال من اون حد بالاو پایین رو نداشت پس حذف شده. حالا استاد احمق اومده به این نمودار من ایراد گرفته! گوگل دروغ نمیگه که آخه دیگه! خدایا صبر بده..., ...ادامه مطلب

  • بیماری های بعد از دفاع؛ اولی: پشیمانی!

  • داشتم از خصوصیت های ریز چارلز دیکنز حرف میزدم براشون، از اون روزی که به استادمون ثابت کردم جورج الیوت یه خانوم بوده، از انگلیسی حرف زدن با راننده تاکسی و خلاصه تموم زحمت هایی که خودم تا امروز برای بالا بردن خودم کشیده بودم ازینکه بیشتر چیزایی که بهشون میگفتم رو تو هیچ کلاس و دانشگاهی نخوندم و بابای پولداریم نداشتم که خرجم کنه... یهو مریم تهش برگشت گفت: استاد شما این همه زحمت کشیدین رسیدین اینجا خب آخرش چی شدین؟ دوستاش همه زود پیچوندنش و باهاش دعوا کردن که نگو و زشته و اینا ولی حرف یه بچه شونزده ساله عین یه تلنگر بزرگ بود برام.مریم راس میگفت خب این همه ز,بیماری های بعد از زایمان,بیماری های بعد از سقط,بیماری های بعد از ازدواج,بیماری های بعد از زلزله,بیماری های بعد ازدواج,بیماری های بعد از زایمان گاو,بیماری های روانی بعد از زایمان ...ادامه مطلب

  • هر دم ازین باغ خری میرسد !

  • به واسطه معرفی چند تا از شاگردام برای مشاوره و روانشناسی رابطه صمیمی و خوبی با دکتر میم داشتم. اما فقط ب چشم یه همکار. دیروز برای چندمین بار وقتی ازش خواستم یه نفر بهم معرفی کنه خودم برم پیشش دیگه مث دفعه های قبل نپیچوند و اینبار با کلی اصرار ازم خواست ک خودش پای حرفام بشینه و سعی میکنه هر کمکی ازش برمیاد انجام بده... خلاصه یکی دوساعتی نشستیم از هر دری حرفی زدیم و رسیدیم به مشکل من و اینکه فکر میکنم روان شناسی علمی برای خدمت به آدمه و مخالف خیلی از نظرات مختلفم و اینا! وقتی رسیدم خونه داشتم به تغییر عقیده م نسبت به خدمت به بشر و علم و این قضایاش فکر میکردم,هر دم ازین باغ بری میرسد,هر دم ازین باغ,هر دم ازين باغ بري ميرسد ...ادامه مطلب

  • الان موجز تر ازینم داریم مگه؟! :دی

  • هیچی به قد اینکه آدم نردبون بشه بیان پا بزارن رو شونه ش بالا برسن و گربه صفتی دربیارن آدمو نمیسوزونه ...!+(یه چیزی هست تو ادبیات انگلیسی بهش میگن پلات. یعنی مثلا کل رمان داستایوفسکی رو تو یه پاراگراف سه خطی توضیح بدی! یادمه سر کلاسش همش میخندیدم استاد دست گذاشت رو من و گفت پلات داستان سپیددندان رو بخون برامون. منم که ننوشته بودم گفتم خلاصش این بود گرگه همشونو خورد مردن... وای چقد خندیدیم. الان این یه خط بالاییم دقیقا مث همون موجز و دقیقی که هولدن گفته!) , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها