اینجا غروبه نازنین...

ساخت وبلاگ

استادمون یه جمله نوشت و گفت بقبشو کامل کنین... گفت بگین بدون چی نمیتونید زنده بمونید...

دختره کناریم گفت تو زن قوی‌ای هستی واقعا بدون چی نمیتونی زنده بمونی؟ از گفتن قویش خندم گرفت! گفتم هیچی نیس بدون اون نشه زنده موند... بعد یهو رفتم تو فکر.. زل زدم ب غروب خورشید دم پنجره... 

کلا قربونش برم خدا من هرکی و هرچی که دوس داشتم ازم گرفته یا دور کرده... یهو استادمون گفت خانم نون تو بگو اول... یاد تمام گریه های این مدت افتادم گفتم خواهرم... 

جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 31 تاريخ : شنبه 18 آذر 1402 ساعت: 1:01