جفت شش!

متن مرتبط با «یهویی رفتن» در سایت جفت شش! نوشته شده است

رفتن و نرسیدن

  • سی‌و‌یک سال هیچوقت جلوی کسی گریه نکردم. به تمام شاگردا و دوستامم یاد دادم از "ازدست دادن کسی نترسه" و گریه نکنه... حالا یکساله ونیمه وقتی همکارم میگه اون نامردو ول کن بچسب ب زندگیت، ازین صندلی به اون صندلی بغضم میگیره و با حرف اون یکی همکار که میگه "برات نمک نذری آوردم یه کم دلت شاد بشه بازم مث قبل بشی ماخنده‌تو ببینیم" همش میترکه ... دیگه هیچ چیزدنیا برات فرقی نداره وقتی ب خودت میگی اصن برا کی مهمه دیدن اشک تو؟!, ...ادامه مطلب

  • یهویی

  • پشت چراغ قرمز منتظریم. نگاهم دنبال بقیه ماشین هاییه که عجله دارن بیان مث ما به چزاغ قرمز برسن و واستن تو صف اما حواسم بهش هست. مثل برق پشت سر هم حرف میزنم. اصنم بهش وقت نمیدم، میگم واستا بعد باز خودم حرف میزنم و از عدس پلوی دیشبی که بقول مامانم شبیه غذای سربازخونه شده بود میگم. بلند بلند مبخنده منم دارم میخندم. یهو زرت یه چیزی محکم میچسبه روصورتم... دیگه چشمم چراغ قرمزو آدما و ماشینارو نمی بینه،دیگه پشت سر هم حرف نمیزنم،فقط مات یه نقطه میشم و بلند میگم دیییییییووونه بعد دوتایی میزنم زیر خنده... به به +,یهویی به انگلیسی,یهویی عزیز دلم شدی,یهویی,یهویی عبدالمالکی,یهویی ها,یهویی از عبدالمالکی,یهویی رفتن,یهویی بارون میگیره شرشر,یهویی بیرون رفتن,یهویی بهزادپکس ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها