ساعت دو شبه. نشستم تو تراس و توی تاریکی زل زدم ب خلوت شب کوچه و خیابون مجاورش. یاد اون شبی افتادم که قایمکی داشتم ازپشت همین پنجره نگاش میکردم وقتی گفته بودم "کسی دوسم نداله" و ازون سر شهر پاشده بود اومده بود دم در... ساعت دوشبه و دلم قد هزارتا شب گرفته و پشت همه اشکهام از خودم میپرسم "کسی ک چهارروز بدون من تونسته زندگی کنه خوش بگذرونه اینجوری بوده عشقم عشقم گفتنش؟" ساعت دو شبه و دلم قد هزارشب گرفته...
+ دوست خوبی ک برام پیام گذاشتی و آزوی آرامش و مهربونی کردی از کامنت پرمحبتت بسیار ممنونم... کاش یادمیگرفتیم راجه بقیه قضاوت نکنیم تا منم مجبور نمیبودم کامنتارو ببندم...
برچسب : ساعت, نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 163