به رنگ انار

ساخت وبلاگ

خانم شین داشت از شب یلدا حرف میزد منم داشتم ورقه درست میکردم. کارم ک تموم شد پاشدم رفتم کلاس. صدام کرد گفت میس تیچر خوبی؟؟ گفتم بله ... اما راستش بغض داشت خفه م میکرد؛ دیدی که ساکت میشم یهو میرم تو خودم... داشتم فکر میکردم به سالای قبل ... 

اولین یلدا حالم خوب بود ... خوب ِ خوب ... یه هنرنمایی بامزه روی هندونه از خودش ول داده بود...

سال بعدش به نیتش یه انار برداشتم گذاشتم کنار دفتر نقاشیم و یه نقاشی براش کشیدم... تا آخر شب انارش دستم بود دلمم نمیومد بخورم... 

سال بعدش بجای من فکر کرد. بجای من تصمیم گرفت.. منم توی جمع رفتم واستادم آشپزخونه و کل شب همونجا خودمو مشغول کردم و آخر شب  تنهاترین حس دنیارو تجربه کردم... تک و تنها نشستم تو اتاقم و کل شب اشک ریختم...

امسال هم باز بجای من داره فکر میکنه... بجای منم تصمیم میگیره ...

انگار قراره همش جای من فک کنه تصمیم بگیره... منم که این وسط ... ولی انصاف نیست بخدا این خودخواهیه...

دیگه اما راستش نه انار دوست دارم، نه چندماهه سراغ نقاشی رفتم و دست به رنگام زدم، نه خودمو ...


جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 144 تاريخ : شنبه 18 آذر 1396 ساعت: 23:34