تلگراممو پاک کردم ب زور بازمیشه. تماس های گوشی رو دایورت کردم. اسماس های گوشیو جواب نمیدم.کامنتای اینجارو جواب نمیدم.اینستاگراممو هم پاک کردم تا از گوشه نگاه ها و حرفا و شوخیای دوستای مشترکمون فرار کرده باشم... حتی دیگه مطمن نیستم اینجارو بخونی..
چشمام تازگیا درد میکنه. خیلی دردمیکنه. انقد که عینک و قطره هم تو تاردیدن و سوزشش چاره نمیکنه.حتی شیرین کاریهای یلدا و نگار تو کلاس برا خندوندن من هم جواب نمیده و باز درد میکنه و تار میبینه. رعنای مغرور همه محبتشو میریزه تو صداش و میگه خب استاد عمل کن دیگه. لبخند میزنم میگم چشم.میرم دکتر. دکتر میگه «چیکارشون کردی؟ جوشکاری،نور مستقیم آفتاب،نشستن نزدیک کامپیوتر و السیدی،حتی نور زیاد موبایل براش بده...نکنه گریه کنیا...» به دکتره هم فقط یه لبخند میزم میام خونه و تصمیم میگیرم یادم بره. یادم بره چطوری از همه دوستام بریدم و همه کسم شد یه نفر... یادم بره مرد عمل بودن و مسئولیت پذیری کار هرکسی نیس... یادم بره و بقول دکتر هوپ جانم قوی باش رفیق رو تمرین کنم... اینستا رو ک باز میکنم درست این عکس میاد جلو چشمم... این بار دستامو میگیرم جلو صورتم و بلند بلند هق هق میزنم... میدونین چیه من اونقدرا که باید قوی نیستم...
برچسب : چمیدونه, نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 171