خدا هر دوتا دستمو سوراخ سوراخ کردن... خیلی درد داره دستم... باز با همون دستام دارم کارای خودمو جلو میبرم و کلی دارم زحمت میکشم... خدایا ناامیدم نکن خودت گفتی راهم درسته ها ... بخوانید, ...ادامه مطلب
من هیچی نمیگم. با هیشکی حرفی نمیزنم. از هیشکس هیچی نمیخام. هیچی نه حالمو خوب میکنه نه بد... نه بد کسیو میخام نه کاری ب خوبشون دارم... نه از بودن و داشتن چیزی ذوق میکنم نه از نداشتن و ازدست دادن کسی یا چیزی ناراحت ... حتی مرگ ... صفرِ صفرم! صفر مطلق... نشستم سکوت کردم. سکوت روی همهی دنیا... نشستم منتظر اون خداییم ک گفته "انا عند المنکسره قلوبهم" ببینم تا کجا میخاد ببره.. نشستم ببینم عدالتشو چجوری میخاد نشونم بده ..., ...ادامه مطلب
سیما: ازم ناراحت نباش... من: ساکت میخونم فقط ... سیما: نون جـــــــان؟! من: ناراحت نیستم سیما... حرف زدنم نمیاد... سرجمع ده کلمه تو روز باکسی حرف نمیزنم... تو به دل نگیر... سیما: چرا اینقـد غصه میخوری؟ نکن باخودت نون جان... من: بازم سکوت ... , ...ادامه مطلب
کی میخایی بفهمی چقد تو تاریکی چراغا گریه کردم گفتم خدایا این حق من نبود..., ...ادامه مطلب
کل روز سر جمع چهارتا کلمه گفتم فقط؛ "سلام، بده ب من اونو، یلدای شمام مبارک، نه! " عوضش تمام روز بقول مامان خانوم از یه دختر شاد تبدیل شدم ب یه پیرزن زر زر ِ بداخلاقِ بیحوصله... تمام روز هرجا ک اومده گریه کردم... دومین یلدای پر از اشک و گریه که هر لحظهش از خودم پرسیدم جای خالی منو چجوری پر میکنه؟... ب حال خودم ک میام میبینم میگه: میدونی یبار دیگه اینجوری شوکه شی چی میشه؟ همونجوری صامت نگاش میکنم باز میگه: اماس شنیدی دیگه... یهو یاد حرف سمر میفتم..." ب مامانم گفتم آه اون یه روزی میگیره مارو... آه اشکات میگیره بالاخره یه روزی مارو ..." دلم میخاد همون حرفایی ک دلم میخاست ب سمر بگم خودمو کشتم ب زبون نیومدو بگم... بگم نه اصن اینجور نیس ناراحت نیستم، به یه طرفمم نیس، عیب نداره یادم میره، یا حتی بگم بخشیدم اما وقتی یادم میاد ب پریشونی من مسخرش گرفته میخنده یهو باز انگار یه دنیا غم میریزن تودلم... چشمام پر میشه میگم مگه من چه بدی بهش کرده بودم...!؟ (مسیجای مزخرف و درهمبرهم نزنید مجبور نیستین ک نخونین...), ...ادامه مطلب
تلگراممو پاک کردم ب زور بازمیشه. تماس های گوشی رو دایورت کردم. اسماس های گوشیو جواب نمیدم.کامنتای اینجارو جواب نمیدم.اینستاگراممو هم پاک کردم تا از گوشه نگاه ها و حرفا و شوخیای دوستای مشترکمون فرار کرده باشم... حتی دیگه مطمن نیستم اینجارو بخونی.. چ,چمیدونه ...ادامه مطلب
پاتریک ِصب تا شب تو کلاس حرف زدهیِ خستهیِ خوابالو: اه چیه این هوا؟ باب اسفنجی: چشه مگه ؟ پاتریک: همش سرده...بریم آنگولا زندگی کنیم...وگرنه همش مجبوری بغل کنی... باب اسفنجی: خب آنگولا چیکارس من راضیم باز پاتریکِ خواب با یه چشم بیدار: چی!؟! کی چیکا, ...ادامه مطلب
صبح ک از خواب پامیشم اولین کلمه ای ک میاد به ذهنم اینه: "بابک"! دستمو میندازم ب گوشیم اما دیگه نیست هیچکدوم نیستن... بغض گلومو میگیره و از پشت پلکای بستهم دونه های اشکام میچیکه رو بالشم... تمام روز گیج و منگ و دلشکستهم و با این سوال ک هرکی میرسه م,بفهمونه ...ادامه مطلب
بش گفتم میشه بِـنِگری؟ - گفت بفرما! گفتم اینطوری که به همه مینـِگری نه! میشه دلبرانه بـِنِگری؟ - گفت برو بابا... ازینجا بشنوید , ...ادامه مطلب
" لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم..." خدایا مگه خودت نگفتی هفت بار این حرفای منو بخونی فرشته هاتو میفرستی حاجت من بندهت رو برآورده کنن؛ پس کوشن؟ , ...ادامه مطلب
اینقد زود تنهام گذاشتی رفتی ینی ....!؟ , ...ادامه مطلب
نگین وسط درس میگه تیچر یه سوال! محل نمیدم باز بقیه کتابو میخونم و هی راه میرم و از پنجره بیرونُ نگاه میکنم تا شاید سر خیابون توی ماشین ببنمش... ساناز میگه وای تیچر مغزم رفت هی با تغ تغ کفشتون اینجا نرین بیایین مام استرس گرفتیم. بعد همونجور که دارم اس.ام.اس میزنم"میای؟" میگم بگو نگین. میگه تیچر اگه ی, ...ادامه مطلب
پاتریک: من میخوام به الف. نون رای بدم لطفا بهش فوحش ندین! باب اسفنجی: واقعا؟؟ پاتریک: آره باب اسفنجی: خب خدافس! میری هروقت عقایدتو اصلاح کردی دست از حمایت یه آدم مفسد و دزد و درغگو برداشتی برمیگردی پاتریک(با یه خنده از رو بدجنسی): بیا بغلمـــ ... باب اسفنجی: مااین همه سال مبارزه کردیم که فریب یه بو, ...ادامه مطلب
امروز ک رفته بودم دنبال کارای فارغ التحصیلیم و تو حیاط راه میرفتم داشتم باخودم فکر میکردم. به اون روز اولی ک با تیپ و ظاهر خیلی ساده یه دختر مدرسه ای با خنده های بلند پامو گذاشتم دانشگاه تا امروز ک بقول طیبه تبدیل شدم به یه خانم معلم متین و جدی... داشتم فکر میکردم به این ده سالی ک همش درس خوندم و هر, ...ادامه مطلب
یبار تو دانشگاه یکی تعریف میکرد طرف هی میرفته خواستگاری،دختره هم هی میگفته سیبیلتو بزنی همه چی اوکیه. عاقاهه هم هی رفته اومده بازم حرف دختره همون بوده. آخرش اون سیبیلای چنگیزی رو داده به باد ... حالا شده جریان من! ینی اصن قبلنا میگفتم حالا همچین چهره و قیافه برام مهم نیس با این چیزا که نمیخام زندگی کنم! الان غلط کردم حرفمو پس میگیرم... شرط اصلی من سیبیله! عزیزم بزن اونو بـــــــــــــــــزن ^_^ #باب_اسفنجی, ...ادامه مطلب