جفت شش!

متن مرتبط با «بیماری های بعد ازدواج» در سایت جفت شش! نوشته شده است

قصه این روزهای زندگی من

  • اولی:سلام خوبی چطوری؟... گریه... نفر بعدی: سلام چطوری؟ میری؟.... گریه... بعدی: سلام میشه نری؟ نرو بمون... گریه.... چقد دنیا بی‌وفا بوده... هرچی تلاش میکنی تغییر بدی نمیشه که نمیشه... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ز بغض روز بدرقه تا گریه های راه دور...

  • هر یه دونه وسیله که اضافه میشه به اون چمدون بنفش گوشه اتاقم، تو هر کدوم یه غمی به ته چشمای مامان بابا اضافه میشه مه تا این سن هیچوقت ندیده بودم... اشکام داره میریزه قلبم میلرزه نمیتونم تایپ کنم .... چجوری میخام برم ...!؟ کاش صبح که چشمامو باز میکردم میدیدم همه این ده سال خوابه... ده سالی که اندازه بیست سال بزرگم کرد... متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد. -دوازده شهریور. صفردو بخوانید, ...ادامه مطلب

  • نوش دارو بعد مرگ

  • آقای "ک" دستاشوبغل کرده بود تکیه داده بود دم درآشپزخونه زل زده بود ب من! آیلار هم یک درمیون یه چیزی میگفت میخندیدن. گفتم بفرما نهار... ولی خب ببخشید دهنیه تعارف میکردم.. لبخند زد گفت ممنون و باز واستا, ...ادامه مطلب

  • بعد از ده سال

  • گفتم فقط یه روبان ساده ببندید لطفا... آقاهه گفت مطمنین اونجوری بهتره؟ +دیروز وقتی سیما پ‌ام داد روزت مبارک مهربون یهو یادم اومد امسال بعد از ده سال اولین سالیه ک دیگه معلم نیستم بغض گلومو گرفت و باخودم گفتم بازم مرسی ب معرفت سیما... , ...ادامه مطلب

  • بعد از اینش ...

  • بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری ...                                                  پ.ن : نشسته بودم زیر نور ماه ک تا وسط اتاقم اومده بود و تاریکی اتاق رو روشن کرده بود. سرمو تکیه داده بودم به دیوار. هیچی از حال دلم یادم نیست جز حساب اشک هایی که تو سکوت لبام همینجوری از چشام میریخت... چیز دیگه نمیگم جز اینکه بدونی خیلی سخته شکــ و ترس بیفته تو دل آدم ولی باز سعی کنی دوباره دلتو به یه فرصت دیگه , ...ادامه مطلب

  • بوسه های نداده بسیار است...

  • دقیقا امروز فهمیدم چرا زمونای قدیم مردا نمیزاشتن خانوما بیرون کار کنن... +اومدم خونه که رسیدم اولش کلی حرص خوردم و غرغرامو پشت هم ردیف کردم که؛ "من از خستگی دارم میمیرم انگار نه انگار... اصن جلو در و همسایه ...!؟!؟ وای و هوار و داد و بیداد ..." نیم ساعت بعد به خودم گفتم خب بیشعور آدم که از محبت و دوست داشتن نبود کسی رو بغل نمیکرد که ... , ...ادامه مطلب

  • بیماری های بعد از دفاع؛ اولی: پشیمانی!

  • داشتم از خصوصیت های ریز چارلز دیکنز حرف میزدم براشون، از اون روزی که به استادمون ثابت کردم جورج الیوت یه خانوم بوده، از انگلیسی حرف زدن با راننده تاکسی و خلاصه تموم زحمت هایی که خودم تا امروز برای بالا بردن خودم کشیده بودم ازینکه بیشتر چیزایی که بهشون میگفتم رو تو هیچ کلاس و دانشگاهی نخوندم و بابای پولداریم نداشتم که خرجم کنه... یهو مریم تهش برگشت گفت: استاد شما این همه زحمت کشیدین رسیدین اینجا خب آخرش چی شدین؟ دوستاش همه زود پیچوندنش و باهاش دعوا کردن که نگو و زشته و اینا ولی حرف یه بچه شونزده ساله عین یه تلنگر بزرگ بود برام.مریم راس میگفت خب این همه ز,بیماری های بعد از زایمان,بیماری های بعد از سقط,بیماری های بعد از ازدواج,بیماری های بعد از زلزله,بیماری های بعد ازدواج,بیماری های بعد از زایمان گاو,بیماری های روانی بعد از زایمان ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها